دختر نازم دنیزدختر نازم دنیز، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

دخترم دنیز

صدای قدم های تو ؛ صدای بال فرشتگان (آخرین پست بارداری من)

دلم می لرزید، می ترسیدم، هیجان داشتم ولی ناگهان آرامشی همه وجودم رو فرا گرفت، نوازش خدا را با همه وجودم احساس کردم، چه زیبا مرا در آغوش کشید و چه زیبا آرامم کرد. چه زیبا بود دیدن لبخند فرشتگانش در لحظه آغوش کشیدنم.   دخترم هر لحظه از بودن تو مرا یک قدم به معبود مهربانم نزدیکم، قبل بارداریم همین روزها بود که از سیزدهم رجب چله برداشتم و امسال در همان روزها تو را در آغوش می کشم به حقیقت که رجب چه زیباس و خدا چه مهربان.   از وقتی بابا حمید با چشمای مهربونش عاشقم کرد، هیچ وقت اینقدر شادی رو تو چشماش ندیده بودم ، چه گونه خدایم را شکر کنم در قبال نعمت بزرگی چون تو. تو ثمره عشق پاکمون هستی مامانم، دیدن ثمر نشستن صبرها و استقامت...
25 ارديبهشت 1393

روز مادر و نهمین ماه بارداری (هفته 35 و آغاز هفته 36)

مـــــــادر؛ چه واژه غریبی است، چه پر مفهموم و بی صداست. مادرم معنای همه مهربانی ها بود و هست، مادرم معنای تمام فداکاری ها بود و هست، وقتی دلم می گیرد تنها اوست که بدون اینکه چیزی بگویم پا به پای دلم می گرید، وقتی در پشت نگاهش آرزوهای سبز را برای خود می بینم تنم می لرزد می گویم نکند بازهم حسرت به دلش بگذارم. 8 ماه است که هر روز صبح بوسه بر شکم باردارم می زند وقتی می گویم "ماماننننننننننن" با خنده می گوید "الهی یک روز تو هم طعم نوه را بچشی آن وقت مفهوم این بوسه ها را خواهی فهمید". شبها برای سلامتی من و تو تا صبح دست به دعاست و صبح ها با همه دردهای جسمانی اش پذیرایمان. چگونه بگویم من هم مادر شدم وقتی ذره ای از خوبی های او را داشتن برایم ...
4 ارديبهشت 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم دنیز می باشد