صدای قدم های تو ؛ صدای بال فرشتگان (آخرین پست بارداری من)
دلم می لرزید، می ترسیدم، هیجان داشتم ولی ناگهان آرامشی همه وجودم رو فرا گرفت، نوازش خدا را با همه وجودم احساس کردم، چه زیبا مرا در آغوش کشید و چه زیبا آرامم کرد. چه زیبا بود دیدن لبخند فرشتگانش در لحظه آغوش کشیدنم. دخترم هر لحظه از بودن تو مرا یک قدم به معبود مهربانم نزدیکم، قبل بارداریم همین روزها بود که از سیزدهم رجب چله برداشتم و امسال در همان روزها تو را در آغوش می کشم به حقیقت که رجب چه زیباس و خدا چه مهربان. از وقتی بابا حمید با چشمای مهربونش عاشقم کرد، هیچ وقت اینقدر شادی رو تو چشماش ندیده بودم ، چه گونه خدایم را شکر کنم در قبال نعمت بزرگی چون تو. تو ثمره عشق پاکمون هستی مامانم، دیدن ثمر نشستن صبرها و استقامت...
نویسنده :
مامان دنیز
13:07